میثم

جهان را ما نه آنچنان که واقعاً هست می بینیم ، جهان را ما آنچنان که واقعاً هستیم می بینیم.

میثم

جهان را ما نه آنچنان که واقعاً هست می بینیم ، جهان را ما آنچنان که واقعاً هستیم می بینیم.

چارلی؛ دلقک بزرگ

 

« من همیشه یک دلقک بوده ام و فقط یک دلقک باقی خواهم ماند. » این جمله یکی از کلیدی ترین توصیف هایی است که سر چالز اسپنسر چاپلین جونیور یا همان چارلی چاپلین خودمان، در وصف جایگاه دست نیافتنی اش در عالم هنر گفته است. اما باید این را در نظر داشت که او به اصطلاح امروزی ها، برای به دست آوردن یک لقمه نان دست به دلقک بازی نمی زد. دلقک بودن، هنر و تمامی زندگی چاپلین بود؛ اصلا همیشه این حرف ورد زبانش بود که روزی که در آن نخندی، روزی بر باد رفته است. برای همین هم بود که تمام سعی خودش را می کرد تا تراژدی های زندگی روزمره را در لفاف شیرین و خوشمزه دلقک بازی هایش بپیچد و جلوی چشمان ما بپیچد. خودش در این باره ایده جالبی دارد: « زندگی در نمای بسته، تراژدی اما در نمای باز، کمدی است. » فیلم هایش را هم دقیقا به پیروی از این جمله می ساخت؛ همان فیلم هایی که از دوران کودکی تا به امروز آنها را دیده ایم و هنوز هم که هنز است ذره ای از لذت تماشای آنها کاسته نشده است. 

به محض اینکه اسم چاپلین را می شنویم؛ تصویری واحد از او جلوی چشمانمان شکل می گیرد؛ چاپلین محبوب ما، بی خانمانی با لباس های مندرس و عصا به دست است که همیشه سبیل هیتلری دارد. بسیاری از نماهای دوست داشتنی چاپلین با همین سروشکل در ذهن ما ثبت شده؛ مثلا در پایان «روشنایی های شهر» (1931) به صورت دخترک نابینایی که به کمک او دوباره می تواند ببیند؛ نگاه می کند و لبخند معصومانه ای روی صورتش نشسته است؛ یا در آن کلبه ایستاده بر لبه پرتگاه در «جویندگان طلا»(1925) که چاپلین بندهای کفش آب پز خود را مثل اسپاگتی نوش جان می کند یا وقتی که در «زندگی سگی»(1918)، سگ همراهش را مثل بالش زیر سرش جابه جا می کند؛ در هنگام لحظاتی از این دست، همیشه با چاپلین خندیده ایم و حتی بغض کرده ایم.

سوای ظاهر چاپلین، دلایل دیگری هم برای دوست داشتن او داریم؛ گفتیم که چاپلین، دلقکی تمام عیار بود و خب، دلقک ها بی شیله و پیله اند؛ یک اشتباه را صدبار تکرار می کنند. چارلی چاپلین در فیلم هاش آن قدر صمیمانه چنین فضایی را خلق می کند که تماشر هیچ فاصله ای بین خودش و چارلی احساس نمی کند. بخشی از این موضوع به همان نگاه های معروفش به دوربین مربوط می شود که مرز بین تصویر و تماشاگر را به حداقل می رساند. نکته دیگر آثار چاپلین این بود که او علاوه بر بازیگری، کارگردانی، فیلمنامه نویسی، تهیه کنندگی و ساخت موسیقی متن بسیاری از فیلم های خودش را هم بر عهده داشت. 

دلقک بزرگ اولین بار در سن 5 سالگی روی صحنه رفت و جلوی چشم تماشگران برنامه اجرا کرد. مادرش مرض بود و چارلی کوچک باید جور آواز خواندن او را می کشید. همین پسر کوچولوی صحنه تئاترهای دوره گرد، سال ها بعد به یکی از پایه گذاران یونایتدآر تیستز مبدل شد و توانست با ساخت تعدادی از بهترین های تاریخ سینما، نام خود را در دنیای هنر جاودانه سازد.

چارلی چاپلین متولد انگلستان بود. تا سال 1952 هم در آمریکا زندگی می کرد و پس از حواشی های دوران مک کارتیسم بود که سوئیس را برای زندگی انتخاب کرد. او در سال 1972 بار دیگر به آمریکا آمد تا جایزه اسکار  افتخاری یک عمر فعالیت های ارزشمند هنری در صنعت سینما را دریافت کند. در همین مراسم بود که حاضران در سالن، رکوردهای تاریخی به نام خود ثبت کردند؛ آنها 5 دقیقه به افتخار چاپلین ایستادند و دست زدند.    

نظرات 1 + ارسال نظر
مسافر پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:55 ق.ظ http://www.elyasine.blogfa.com

سلام
هم وب جالبی داری هم مطالبی که مینویسی خیلی جالبه امیدوارم که موفق باشی
یه سری به ما بزن خوشحال میشیم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد