-
وای از آن لحظه غفلت که تو یادم باشی
شنبه 18 تیرماه سال 1390 18:26
باز هم نیمه شعبان آمد و باز کوچه ها و خیابان ها چراغانی شد. کاش چراغ دلمان هم با حضور آقا چراغانی بشه. دلمان گرفته از غیبت آقا ولی خیابانهایمان چراغانیه. این دل گرفتگی از ماست یا از غیبت آقا؟؟؟ میلاد آخرین منجی عالم بشریت بر همه شیعیان واقعیه آن حضرت مبارک باد. برای تعجیل در فرجش دعا کنیم با ذکر صلوات .
-
گذر عمر...
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 19:36
روزی نه چندان دور دور، او نیز نگاره بوده است...
-
چارلی چاپلین
سهشنبه 31 خردادماه سال 1390 17:44
هر کاری کردم دیگران بفهمند، هیچکس نفهمید، همه خندیدند
-
امیدوارترین آیه در قرآن
یکشنبه 29 خردادماه سال 1390 18:06
در تفسیر فرات از بشربن شریح نقل شده که می گوید:روزی از امام باقر (ع) پرسیدم: امید بخش ترین آیه قرآن کدام آیه است؟" حضرت فرمود: اطرافیان شما در این باره چه نظری دارند؟" گفتم: آنها معتقدند آیه «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمت الله» (ای بندگان من که بر نفس خویش اسراف کرده اید از رحمت خدا...
-
خدا و بنده
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1390 14:54
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است. بنده: خدایا !خسته ام!نمی توانم. خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان. بنده: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم. خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان بنده: خدایا سه رکعت زیاد است خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان...
-
مردم چی می گویند؟!
چهارشنبه 18 خردادماه سال 1390 17:36
می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!... می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!... به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی!...
-
حراج وسایل شیطان
شنبه 7 خردادماه سال 1390 17:33
به روایت افسانهها روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد . او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرتطلبی و دیگر شرارتها بود . ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر میرسید، بهای...
-
هیچ وقت هیچ چیز برای نگرانی وجود ندارد!
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 11:21
قط دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه سالمی یا مریض. اگر سالم هستی، دیگه چیزی نمونده که نگرانش باشی؛ اما اگه مریضی، فقط دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه دست آخر خوب می شی یا می میری. اگه خوب شدی که دیگه چیزی برای نگرانی باقی نمی مونه؛ اما اگه بمیری، دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه به بهشت بری یا به...
-
زندگی
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 15:52
زندگی بافتن یک قالیست نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی، نقشه را اوست که تعیین کرده تو در این بین فقط می بافی نقشه را خوب ببین! نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند.
-
بدون هیچ عنوان ...
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 12:24
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود. شاید عجیب باشد! اما مردی که سالهاست در انتظار مرد دیگریست گاهی دلش برای خودش تنگ می شود.
-
آخرین طبیب
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 19:38
علی(ع) حال و روز او را از همه قشنگتر توصیب می کند. علی(ع) می گوید:«رسول الله یک طبیب دوره گرد بود.» دلش نمی آمد خیلی با ابهت بنشیند آن بالا و مریض ها شرفیاب حضور شوند. لوازم معالجه اش را برمی داشت و راه می افتاد دور شهر، پی مریض ها؛ «طیب دوراوبطبه». یک دستش مرحم می گرفت، یک دستش «وسم» برای آنها که فقط زخم داشتند، مرهم...
-
اربعین حسینی
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1389 16:17
سلام بر کسی که حرمتش شکسته شد. سلام بر آن سرهای بالای نیزه رفته. سلام بر آن شیرخوار کوچک. سلام بر آن که در حمایت از دین، بی یاور ماند. سلام بر آن که فرشتگان آسمان برگریستند. سلام بر آن که حرمت خیمه گاهش شکسته شد. سلام بر آن جسدهای عریان مانده. سلام بر آن بر خاک افتادگان در بیابان ها. سلام بر آن دفن شدگان بدون کفن....
-
جعبه عبادت
پنجشنبه 23 دیماه سال 1389 16:09
دیروز شیطان را دیدم : در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب میفروخت... مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند ... توی بساطش همه چیز بود : غرور، حرص،دروغ و جنایت ، جاهطلبی و ... هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی میداد : بعضیها تکهای از قلبشان را میدادند و بعضی پارهای...
-
صفر....
دوشنبه 20 دیماه سال 1389 17:57
صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم
-
حج اکبر
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 17:24
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 آورده اند که روزى یکى از بزرگان به سفر حج مى رفت . نامش عبد الجبار بود و هزار دینار طلا در کمر داشت ... چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد.عبد الجبار براى...
-
قلب کوچک من!!!
شنبه 11 دیماه سال 1389 17:58
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 آنقدر از این داستان نادر ابراهیمی لذت بردم که حیفم آمد آنرا با شما تقسیم نکنم من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو؛ خیلی خیلی کوچولو . مادربزرگم میگوید: قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند،مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت میکند . برای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 11:30
تکفیر دشمنان علی رکن و کیش ماست هرکس محب فاطمه شد قوم و خویش ماست ما هم کلام منکر حیدر نمی شویم با قنفذ و مغیره برادر نمی شویم لعنت بر آنکه پایه گذار سقیفه شد لعنت به هر کس که به ناحق خلیفه شد
-
یا حسین
دوشنبه 15 آذرماه سال 1389 16:02
حسین(ع) بیشتر از آب تشنه لبیک بود .... ولی افسوس بجای افکارش زخم های تنش را به مانشان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند
-
حرف حساب...
سهشنبه 9 آذرماه سال 1389 12:35
صحبت یکی از دوستان که جالبه : ایران که بودم یه دوستی داشتم به اسم نوید که ۲ سال پیش جلو در خونشون کامیون بهش زد و در ۲۵ سالگی جوانمرگ شد... پارسال که ایران بودم رفتم سراغ پدر و مادرش، هر دو تا شون ۳۰ سال پیرتر شده بودن، به قول خودشون کمرشون شکسته بود... کارشون شده بود گریه زاری، خوندن فاتحه، دادن نذر، حاضر دائمی تمامی...
-
آرش و کمانگیر عشق
شنبه 22 آبانماه سال 1389 16:01
آرش گفت: زمین کو چک است. تیر و کمانی می خواهم تا جهان را بزرگ کنم… به آفرید گفت: بیا عاشق شویم. جهان بزرگ خواهد شد، بی تیر و بی کمان. به آفرید کمانی به قامت رنگین کمان داشت و تیری به بلندای ستاره . کمانش دلش بود و تیرش عشق ... به آفرید گفت: از این کمان تیری بینداز، این تیر ملکوت را به زمین می دوزد . آرش اما کمانش...
-
زاهد و ابلیس
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1389 12:23
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند : فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند !!! عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند... ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت : ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش! عابد گفت : نه، بریدن درخت اولویت دارد... مشاجره بالا گرفت و...
-
مختارنامه
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 13:00
چند قسمت از مختارنامه که خیلی وقت بود منتظر بودیم از شبکه یک پخش شد و باز هم خاطرات سریال زیبای امام علی برای کسانی که به کارهای میرباقری علاقه دارند زنده شد. همه ما زیاد و کم جریان مختار را از این طرف و آن طرف شنیده ایم امیدوارم این سریال که به زیبایی پرداخت شده است واقعیت را برای ما بازگو کند. چند شب پیش که قسمت...
-
امام رضا(ع)
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 12:44
مرا طلای گنبد تو بی قرار میکند کسی مرا به دوش ابرها سوار میکند خیال میکند که دیدن تو قسمتش شده همین کسی که دارد از خودش فرار میکند. ولادت با سعادت امام رضا (ع) شاه ایران بر همه شیعیان مبارک باد.
-
حافظ
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 09:31
به مناسبت 20 مهر ماه روز بزرگداشت حافظ عشق از دیدگاه حافظ حافظ درباره عشق الهی که موضوع غزلهای عرفانی اوست، صحبت می کند. در مورد عشق انسانی هم وقتی از معشوقان جسمانی و مادی صحبت می کند، خاطر نشان می کند که عشق وی همچون امری است که به یک سابقه ازلی ارتباط دارد. در غزلهای عرفانی حافظ، عشق مجازی همچون پرده ای به نظر می...
-
داستان مردی که جهنم را خرید!
یکشنبه 18 مهرماه سال 1389 11:10
در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم میفروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود میکردند. فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج میبرد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد... به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت:قیمت جهنم...
-
نان
پنجشنبه 15 مهرماه سال 1389 13:34
نانها که آجر شد دیوارها بالا رفت و نانواییها کارخانه شدند ! حالا ما باگت می خوریم و خوشحالیم ؛ که نانها بوی عرق پیشانی نمی دهند !
-
حکایت دوم در مورد مدیریت
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 15:42
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 یک روز آفتابی در جنگلی سرسبز خرگوشی بیرون لانه اش نشسته بود و با جدیت مشغول تایپ مطلبی با ماشین تحریر بود. روباهی که از آن حدود رد میشد توجهش جلب شد . - هی گوش دراز... داری چی کار میکنی؟ - ها ؟ پایان نامه مینویسم ! - چه بامزه! موضوعش چیه؟ - راستش...
-
حکایت اول در مورد مدیریت
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 13:55
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 یک روز آفتابی در جنگلی سرسبز شیری بیرون غارش دراز کشیده بود و حمام آفتاب میگرفت. روباهی که در حال گذر از آنجا بود با دیدن شیر توقف کرد ... - آقا شیره میشه بگی ساعت چنده؟... ساعت من خرابه ... - خرابه؟ خوب بده برات سریع تعمیرش میکنم . - جدی؟... اما...
-
کاش می شد باز کوچک می شدیم/ لا اقل یک روز کودک می شدیم
شنبه 3 مهرماه سال 1389 11:30
اولین روز دبستان بازگرد/ کودکی ها شاد و خندان باز گرد، باز گرد ای خاطرات کودکی/ بر سوار اسب های چوبکی، خاطرات کودکی زیباترند/ یادگاران کهن مانا ترند، همکلاسیهای من یادم کنید/ باز هم در کوچه فریادم کنید، کاش هرگز زنگ تفریحی نبود/ جمع بودن بود و تفریقی نبود، یاد آن آموزگار ساده پوش/ یاد آن گچها که بودش روی دوش، ای معلم...
-
توبه
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 11:03
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر: ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی