-
دو روز مانده به عید
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1388 12:45
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 « دو روز مانده به عید » این جمله ای بود که صبح رئیسم گفت که با هم توی ماشین بودیم. چند سال پیش یادم هست که از دو هفته مانده به عید بوی عید و بهار توی فضای شهر، خانه و محل کارمان بود ولی الان آنقدر مشغول هستیم که یادمان رفته نزدیک عید است و حتی...
-
هدف
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1388 15:53
کمانگیر پیر و عاقلی در مرغزاری در حال آموزش تیراندازی به دو جنگجوی جوان بود. در آن سوی مرغزار نشانه کوچکی که از درختی آویزان شده بود، به چشم میخورد. جنگجوی اولی تیری از ترکش بیرون میکشد، آن را در کمانش میگذارد و نشانه میرود. کماندار پیر از او میخواهد آنچه را که میبیند شرح دهد. جنگجو میگوید: « آسمان را میبینم،...
-
هزاران ستاره دریایی
دوشنبه 10 اسفندماه سال 1388 10:03
پیرمردی در ساحل دریا در حال قدم زدن بود. به قسمتی از ساحل رسید که هزاران ستاره دریایی به خاطر جزر و مد در آن جا گرفتار شده بودند و دخترکی را دید که ستارهای دریایی را به دریا میانداخت. پیرمرد به سمت دخترک رفت و به او گفت: "چه کار بیهودهای. تو که نمیتوانی همه ستارههای دریایی را نجات بدهی، آنها خیلی زیاد...
-
قانون و میوه
شنبه 1 اسفندماه سال 1388 11:41
در صحرا میوه کم بود . خداوند یکی از پیامبران را فراخواند و گفت : « هر کس در روز تنها می تواند یک میوه بخورد .» ین قانون نسل ها برقرار بود ، و محیط زیست آن منطقه حفظ شد . دانه های میوه بر زمین افتاد و درختان جدید رویید . مدتی بعد ، آن جا منطقه ی حاصل خیزی شد و حسادت شهر های اطراف را بر انگیخت . اما هنوز هم مردم هر روز...
-
نقشه جهان
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1388 12:25
پدر روزنامه میخواند اما پسر کوچکش مدام مزاحمش میشود. حوصله پدر سر رفت و صفحهای ازروزنامه را که نقشه جهان را نمایش میداد جدا وقطعه قطعه کرد و به پسرش داد.. « بیا! کاری برایت دارم. یک نقشه دنیا به تو میدهم، ببینم میتوانی آن را دقیقاً همان طور که هست بچینی؟ » و دوباره سراغ روزنامه اش رفت. میدانست پسرش تمام روز...
-
مرد کور
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1388 20:07
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو خوانده می شد: من کور هستم لطفا کمک کنید. وزنامه نگار خلاقی از کنار او می گذشت؛ نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود.. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد، تابلوی او را برداشت، آن...
-
صبر خدا
شنبه 10 بهمنماه سال 1388 16:00
عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم همان یک لحظه ی اوّل که اوّل ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان جهان را با همه ی زیبایی و زشتی به روی یکدیگر، ویرانه می کردم عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم که می دیدم یکی عریان و لرزان،دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین زمین و آسمان را واژگون مستانه می کردم عجب صبری خدا دارد اگر من...
-
به چیزی دچاریم،دردی شاید،شوری شاید،زخمهای شاید.
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1388 08:54
خیال میکنیم خوب میشویم،میگوییم جوان که شدیم، قد که کشیدیم، به زندگی که مشغول شدیم خوب میشود. جوان میشویم،به زندگی مشغول میشویم، ولی خوب نمیشویم، آن دچار بودن در ما میماند. دل خوشیم هنوز، میگوییم ازدواج که کنیم، تشکیل خانواده که بدهیم محبت اهل و عیال این دچار بودن را از ما میگیرد،ولی چنین نمیشود،هنوز...
-
قطار
یکشنبه 27 دیماه سال 1388 11:27
قطار می رود ... تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام ... که سال های سال در انتظار تو کنار قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!!
-
انشا!!!
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 17:11
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است. حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ،...
-
شرایط نهضت امام حسین (ع)
سهشنبه 15 دیماه سال 1388 14:00
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA شریعتی پیرامون شرایط نهضت امام حسین (ع) مینویسد: "شکل مبارزهای که حسین انتخاب کرده، قابل فهمیدن نیست مگر این که اوضاع وشرایطی که حسین در آن شرایط، قیام خاص خودش را آغاز کرد، فهمیده شود . اکنون حسین مسئول نگاهبانی انقلابی است که آخرین پایگاههای مقاومتش از دست رفته...
-
امام حسین (ع) مسئولیت جهاد در راه عقیده را دارد
شنبه 12 دیماه سال 1388 08:53
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 دکتر شریعتی مینویسد: "فتوای حسین این است : آری! در نتوانستن نیز بایستن هست برای او زندگی، عقیده و جهاد است . بنابراین، اگر او زنده است وبه دلیل این که زنده است، مسئولیت جهاد در راه عقیده را دارد. انسان زنده، مسئول است و نه فقط انسان توانا....
-
شهادت امام حسین (ع) در نظر شریعتی
پنجشنبه 10 دیماه سال 1388 09:08
دکتر شریعتی مینویسد:"امام حسین (ع) یک شهید است که حتی پیش از کشتهشدن خویش به شهادت رسیده است نه در گودی قتلگاه،بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید حاکم مدینه که از او بیعت مطالبه میکرد ، "نه" گفت، این، "نه " طرد و نفی چیزی بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه،...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 دیماه سال 1388 17:10
دارد زمان آمدن دیر می شود دارد جوان سینه زنت پیر می شود تقصیر گریه های غریبانه شماست غروب جمعه ها چه دیر گیر می شود
-
یا حسین
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 13:09
حسین(ع) بیشتر از آب تشنه لبیک بود .... ولی افسوس بجای افکارش زخم های تنش را به مانشان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند
-
ماهی سیاه کوچولو
چهارشنبه 25 آذرماه سال 1388 17:11
مامان٬ میخوام برم ببینم آخر رودخونه کجاست؟ میدونی مدتهاست توی این فکرم که آخرش کجاست و هنوزم سر در نیاوردم. فکر کنم آخرشم خودم باید برم آخرشو پیدا کنم و ببینم چه خبره... مادرش خندید و گفت: من هم وقتی بچه بودم، خیلی از این فکرها میکردم٬ رودخونه که اول و آخر نداره؛ همینیه که هست٬ همیشه جاریه و به هیچجا هم نمیرسه...
-
گربه
سهشنبه 17 آذرماه سال 1388 09:43
در معبدی گربه ای وجود داشت که هنگام مراقبه ی راهب ها مزاحم تمرکز آن هامی شد . بنا بر این استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه می رسد یک نفرگربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد . این روال سال ها ادامه پیداکرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد . سال ها بعد استاد بزرگ در گذشت . گربه هم مرد . راهبان آن معبد گربه...
-
غدیر خم
شنبه 14 آذرماه سال 1388 10:53
نازد به خودش خدا که حیدر دارد / دریای فضائلی مطهر دارد همتای علی نخواهد آمد والله / صد بار اگر کعبه ترک بردارد خورشید چراغکی ز رخسار علیست / مه نقطه کوچکی ز پرگار علیست هرکس که فرستد به محمد صلوات / همسایه دیوار به دیوار علیست هان! ای مردمان! علی را برتر بدانید، که او برترین انسان از زن و مرد بعد از من است… هرکه با او...
-
سیب ها
چهارشنبه 11 آذرماه سال 1388 16:51
بچهها در ناهارخورى مدرسه به صف ایستاده بودند. سر میز یک سبد سیب بود که روى آن نوشته بود: فقط یکى بردارید. خدا ناظر شماست. در انتهاى میز یک سبد شیرینى و شکلات بود. یکى از بچهها رویش نوشت: هر چند تا مىخواهید بردارید! خدا مواظب سیبهاست
-
انیشتین و راننده اش
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1388 11:47
انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود! یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می...
-
آهنگری
چهارشنبه 27 آبانماه سال 1388 08:59
آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیاش چیزی درست به نظر نمیآمد. حتی مشکلاتش مدام بیشتر میشد. یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: «واقعا عجیب است. درست بعد از این که...
-
ناخدا کشتی
سهشنبه 19 آبانماه سال 1388 14:22
از هر موجودی که فکرشو بکنی 2 تا پیدا میشد.. از هر حشرهیی از هر خزندهیی درندهیی پرندهیی حتی انسان ولی بیشتر از 2 تا، خیلی بیشتر خیلیها منتظر بودن تا عزیزاشون بیان و سوار بشن ولی انتظارشون بیهوده بود مثل ناخدای کشتی....
-
خانه دوست کجاست؟
دوشنبه 11 آبانماه سال 1388 13:09
امروز لحظه ای ایستادم و دیدیم که چه با شتاب دوستان به خانه ی بخت می روند و چه ساده می گیرند همه چیز را و ما تنها نظاره گر این زندگی شتابانیم!
-
امام رضا
پنجشنبه 7 آبانماه سال 1388 13:35
مرا طلای گنبد تو بی قرار میکند کسی مرا به دوش ابرها سوار میکند خیال میکند که دیدن تو قسمتش شده همین کسی که دارد از خودش فرار میکند
-
نامه ای از دوزخ
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 13:22
روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته...
-
زمین خوردن
یکشنبه 19 مهرماه سال 1388 09:24
وقتی روی برفها سر خورد و به زمین افتاد جوانهای دیگر به او خندیدند پیرمردی دستش را گرفت و از زمین بلندش کرد و به او گفت: در زندگی گاهی اوقات آدم به زمین میخورد و دیگران او را مسخره میکنند اگر بلند نشوی و به راهت ادامه ندهی زندگی را خواهی باخت.
-
عکس یادگاری معلم و بچهها!
شنبه 11 مهرماه سال 1388 09:33
عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچههاى کلاس عکس یادگارى بگیرد. معلم هم داشت همه بچهها راتشویق میکرد که دور هم جمع شوند. معلم گفت: ببینید چقدر قشنگه که سالها بعد وقتى همهتون بزرگ شدید به این عکس نگاه کنید و بگوئید: این احمده، الان دکتره. یا اون مهرداده، الان وکیله. یکى از بچهها از ته کلاس گفت: این هم آقا معلمه،...
-
پیرمرد و صندوق صدقه!
چهارشنبه 8 مهرماه سال 1388 16:15
پیرمرد خسته کنار صندوق صدقه ایستاد. دست برد و از جیب کوچک جلیقهاش سکهای بیرون آورد. در حین انداختن سکه متوجه نوشته روی صندوق شد: صدقه عمر را زیاد میکند، منصرف شد!!!
-
یک روز زندگی
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1388 08:30
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود. پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد، داد زد و بد و بیراه گفت، خدا سکوت کرد، جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سکوت کرد، آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت...
-
پسرک و خدمتکار
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 10:19
در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر١٠ سالهاى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت. پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟ خدمتکار گفت: ٥٠ سنت سر کوچک دستش را در جیبش کرد ، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد . بعد پرسید: بستنى خالى چند است؟ خدمتکار با توجه به این که...