میثم

جهان را ما نه آنچنان که واقعاً هست می بینیم ، جهان را ما آنچنان که واقعاً هستیم می بینیم.

میثم

جهان را ما نه آنچنان که واقعاً هست می بینیم ، جهان را ما آنچنان که واقعاً هستیم می بینیم.

گنجشک ها

 

هدی از پنجره به کوچه تگاه می کرد و گنجشک ها را می دیدی. 

گنجشک ها همه با هم در یک نقطه می نشستند و از همان نقطه همه با هم پرواز می کردند. 

هدی فکر می کرد که گنجشک ها دارند با هم غذا می خورند. 

هدی با خودش می گفت: کاش می شد آنها هم با هم غدا بخورند. 

از آن روز که همه از آن ساختمان بزرگ برگشته بودند هادی برادر هدی با پدر غذا می خورد و هدی با مادرش. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد