رسول اول عکاس بود. روزهای اول انقلاب کاملا آماتور عکس می گرفت. زمان جنگ عکاس بهتری شده بود و همین باعث شد رو بیاورد به مستند سازی. فیلم کوتاه «شاه کوچک» را که ساخت، برایش جایزه گرفت. سال 65 «پرواز در شب»اش جایزه جشنواره فیلم فجر را گرفت. آخرین فیلمش، «میم مثل مادر» برای اینکه برای اینکه فیلم آخر یک کارگردان خوب باشد، فیلم خوبی بود. ملاقلی پور تازه 50 سالش شده بود، 20 و چندتا فیلم ساخت بود و حدود 10 تا جایزه گرفته بود که فوت کرد و باقی کارهایش نیمه کاره ماند.
همه ما بارکدها را دیدهایم چون این روزها تقریبا روی هر چیزی یک مربع خط خطی چاپ کردهاند تا ماشینها بتوانند بفهمند این «چیز» چیست، قیمتش چقدر است، چند تا از آن در انبار باقی مانده و ... . اما این نمادهای جامعه مبتنی بر کالاهای مصرفی الزاما، زشت و یادآوری خشکی ماشین نیستند. جدیدا طراحان ژاپنی به بارکدها مفهوم جدیدی دادهاند که علاوه بر کاربرد سابق، بارکدها را به چیزی زیبا و جذاب تبدیل کرده. این ابتکار باعث شده محصولات گیاهی شرکت طرف قرارداد، حسابی در ژاپن مشهور شوند. نگاه کنید... و لذت ببرید...
شرکت سونی موفق به ساخت نمونه اولیه تلویزیونی شده است که به راحتی قابل تا زدن و خم کردن است.
این تلویزیون مانند یک تکه مقوا به سادگی در جیب جا میشود و میتوان آن را به راحتی با خود حمل کرد.
ضخامت نمایشگر تلویزیون مذکور کمتر از یک میلیمتر بوده و قادر به پخش تصاویر سه بعدی نیز است. کارشناسان معتقدند این تلویزیون و نمونههای مشابه آن، راه را برای ساخت و عرضه نسل جدیدی از تلویزیونها هموار خواهد کرد.
در حال حاضر محققان به دنبال ساخت وسایل الکترونیک دیگری که مشابه با این تلویزیون باشد، هستند و از جمله روزنامه دیجیتالی طراحی کردهاند که به راحتی در جیب جا میشود و به روز کردن اخبار و اطلاعات مندرج در آن به طور بی سیم ممکن است.
تحلیل گران معتقدند با توجه به بازار بالقوه چنین محصولاتی تلویزیونهای OLED که جایگزینی برای فناوری LCD محسوب میشوند نباید چندان در انتظار موفقیت باشند.
معماران و طراحان دانمارکی گروه معماری Bjarke Ingels از طرح خود برای ساختن برجی در شهر پراگ کشور چک پرده برداری کردهاند که دارای طرحی ویژه است.
این بنا که ترکیبی از محیط های اداری و مسکونی خواهد بود به شکل حرف انگلیسی W طراحی شده است.
به گفته مهندسین معمار، در واقع چهار برج که به هم متصل هستند این برج را به وجود خواهند آورد. به گفته آنها شهر پراگ پر از برج های زیبا است. در چنین شهری چگونه میتوان ساختمانی بنا کرد که در میان آن همه طرح مختلف چشمگیر باشد؟.
ضمن اینکه این بنا قرار است در محله Walter ساخته شود. بنابراین ما تصمیم گرفتیم که طرحی به وجود بیاوریم که هم در میان آن همه برج خاص باشد و هم نماد محله خود Walter باشد و نتیجه آن برجی به شکل حرف W شد که حرف اول محله والتر است.
ایده قشنگی است. فکر می کنم زندگی در چنین برجی باید لذت بخش باشد. به خصوص اگر بخواهید آدرستان به کسی بدهید کافی است بگویید برج W.
CDیا DVD مورد علاقه شما دیگر کار نمیکند؟ دستگاه صدای عجیبی از خود میدهد و یا مدت زیادی طول میکشد تا بتواند محتویات داخل آن را اجرا کند؟ یا ممکن است در سطح زیرین خشهای زیادی مشاهده شود؟ در این حالت چاره چیست؟ آیا باید از خیر استفاده مجدد ازCD یا DVD خود بگذرید یا راه بهتری نیز وجود دارد؟ در این ترفند قصد داریم با استفاده از یک روش جالب ، CD خش دار خود را نجات دهیم و آن را مجددأ قابل استفاده نماییم.
راه حل: برای پولیش کردن تنها به خمیردندان و یک دستمال نرم احتیاج دارید کمی خمیردندان را روی دستمال و یا پارچه پخش کنید و سپس در حالت دایرهای صفحه خشدار را با دستمال پولیش کنید. باید تنها پس از چند حرکت بتوانید شاهد اولین نتایج باشید. هنگامی که خشها از بین رفتند، CD را با آب بشورید و آنرا با دستمال یا پارچهای که بدون کرک باشد پاک و خشک کنید.
کپی اضافی: اگر CD شما دوباره اجرا شد، بهتر است سریعا یک backup آز آن تهیه کنید. اگر دارای یک Audio CD و یا فیلم DVD میباشید برای کپی کردن از برنامه مورد نظر خودتان استفاده کنید. برای سیدی و یا دیویدیهای فایلی، به شما نرمافزار Tool unstoppable Coper را معرفی میکنیم.این نرمافزار این شانس را به شما میدهد که حتی در صورتی که مدیا به سختی قابل خواند باشد، فایلهای خود را نجات دهید.
زن نصف شب از خواب بیدار میشود و میبیند که شوهرش در رختخواب نیست، ربدشامبرش را میپوشد و به دنبال او به طبقه ی پایین میرود،و شوهرش در آشپزخانه نشست بود در حالی که یک فنجان قهوه هم روبرویش بود . در حالی که به دیوار زل زده بود در فکری عمیق فرو رفته بود....
زن او را دید که اشکهایش را پاک میکرد و قهوهاش را مینوشید....
زن در حالی که داخل آشپزخانه میشد آرام زمزمه کرد : "چی شده ؟ چرا این موقع شب اینجا نشستی؟".
شوهرش نگاهش را از قهوهاش بر میدارد و میگوید : هیچی فقط اون موقع هارو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات میکردیم، یادته؟.
زن که حسابی تحت تاثیر احساسات شوهرش قرار گرفته بود، گفت: "آره یادمه...".
شوهرش به سختی گفت:.
_ یادته که پدرت ما رو وقتی که رو صندلی عقب ماشین بودیم، پیدا کرد؟.
_آره یادمه (در حالی که بر روی صندلی کنار شوهرش نشست...).
_یادته وقتی پدرت تفنگ رو به سمت من نشون گرفته بود و گفت که یا با دختر من ازدواج میکنی یا ۲۰ سال میفرستمت زندان ؟!.
_آره اونم یادمه....
مرد آهی میکشد و میگوید: اگه رفته بودم زندان الان آزاد شده بودم.
ای علی موسی الرضا(ع)، ای پاک مرد یثربی، در طوس خوابیده
من تو را بیدار می دانم.
زنده تر، روشن تر از خورشید عالمتاب
از فروغ و فرّ شور و زندگی سرشار می دانم
گرچه پندارند دیری هست، همچون قطره ها در خاک
رفته ای در ژرفنای خواب
لیکن ای پاکیزه باران بهشت، ای روح عرش، ای روشنای آب
من تو را بیدار، ابری، پاک و رحمت بار می دانم
ای (چو بختم) خفته در آن تنگنای زادگاهم طوس
- در کنار دون تبهکاری که شیر پیر پاک آیین، پدرت،
آن روح رحمان را به زندان کشت –
من تو را بیدارتر از روح و راه صبح، با آن طرّه زرتار می دانم
من تو را بی هیچ تردیدی (که دلها را کند تاریک)
زنده تر، تابنده تر از هر چه خورشید است در هر کهکشانی، دور یا
نزدیک
خواه پیدا، خواه پوشیده
در نهان تر پرده اسرار می دانم
با هزاری دو صد، بل بیشتر، عمرت
ای جوانی و جوان جاودان، ای پور پاینده،
مهربان خورشید تابنده،
این غمین دوستدارت،
دورتر از دلگیرت
با تو دارد حاجتی، دردی که بی شک از تو پنهان نیست.
وز تو جوید (در نمانی) راه و درمانی
جاودان جان جهان، خورشید عالمتاب
این غمین غریبت را، دلش تاریک تر از خاک
یا علی موسی الرضا(ع)، دریاب
چون پدرت این خسته دل زندانی دردی روان کش را
یا علی موسی الرضا(ع) دریاب، درمان بخش
یا علی موسی الرضا(ع) دریاب.
(مهدی اخوان ثالث)
و یک ما حسن(ع) به دمشق بود؛ پس به مدینه باز آمد. با همه اهل بیت خویش و معاویه به کار او ایستاد تا او را به چه روی هلاک کند؛ چنانکه خلق نداند که معاویه او را هلاک کرده است. پس نامه سوی زن حسن(ع) – اسما بنت اشعث ابن قیس- ]فرستاد و[ گفت:« اگر تو حسن(ع) را بکشی، من تو را به زنی پسر خویش (یزید) دهم و 10 هزار دینار تو را دهم».
این زن نامه را جواب داد و گفت:« من ندانم که حسن را چگونه توان کشتن».
معاویه دستارچه ای زهر آلود به نزدیک آن زن فرستاد و گفت:« چون حسن نزد تو آید او را به این دستارچه پاک کن»!
پس زن این کار را بساخت.
ونیز گویند که معاویه شربتی بفرستاد نزدیک آن زن تا به حسن(ع) داد. تا بخورد. و نیز گویند که آن زن سونش ]برادر[ زر به خورد حسن(ع) داد تا جگرش به آن اندر تباه شد و به آن اندر از دنیا برفت.
و روایت کنند از حسن بن علی (ع) که او به آن بیماری اندر که از دنیا برفت، گفتا:« دو بار زهر دادند مرا و این سوم بار است».
پس چون زن این کار بکرد و حسن(ع) از دنیا رفت، معاویه 10 هزار دینار به این زن فرستاد و یزید را گفت که من باری شرط کرده ام که چون این کار بکند او را به زنی تو دهم. یزید گفت:« یا پدر تو پسندی مرا که زنی را به زنی کنم که او را که بهترین خلق بود بتوان کشتن؟ من از وی ترسم که او حسن ابن علی(ع) را بتوان کشتن. کشتن مرا به چه دارد؟» و یزید وی را زن نکرد.
(از ترجمه تفسیر طبری، قصه ها)
علی(ع) حال و روز او را از همه قشنگتر توصیب می کند. علی(ع) می گوید:«رسول الله یک طبیب دوره گرد بود.» دلش نمی آمد خیلی با ابهت بنشیند آن بالا و مریض ها شرفیاب حضور شوند. لوازم معالجه اش را برمی داشت و راه می افتاد دور شهر، پی مریض ها؛ «طیب دوراوبطبه».
یک دستش مرحم می گرفت، یک دستش «وسم» برای آنها که فقط زخم داشتند، مرهم می گذاشت. ولی بعضی ها هم دمل های چرکین داشتند؛ باید جراحی می کرد.
علی(ع) می گوید:«مرهم هایش کاری بودند؛ اثر داشتند.»؛ احکم مرتهمه و «وسم هایش هم حسابی بودند»؛ واحمی مواسمه. (نهج اللاغه خطبه108)
اول فکر کردم از همه قشنگتر را علی(ع) گفته ولی الان یک جمله حتی قشنگتر هم یادم آمد که درست این همین حال را بگوید؛ آن هم توصیف خداست از او:« برای شما پیامبری از خودتان آمده که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید».(سوره توبه آیه128).
حساب دودوتایی اگر بخواهی بکنی، نسبت به بقیه پیامبران خیلی هم اوضاع برای او سخت نبود. در طائف سنگش زدند، در احد هم پیشانی و دندانش را شکستند. بقیه هم از این جور مصیبت ها داشته اند ولی از حساب دودوتایی که بزنیم بیرون، اگر حواست به حرف خدا باشد که «رنج های شما برای او گران تمام می شود، طاقتش را می برد.»، این جوری اگر چرتکه بیندازی، راستی هم چقدر سختی کشیده! اندازه نادانی و غل و زنجیرهایی که همه ما به خودمان بسته ایم اگر بخواهد رنج بکشد، اگر حرص بزند که ما را به راه بیاورد، واقعا هم چقدر کارش سخت است.
آخرش اینکه خدا داشت تماشایش می کرد. بعد گفت:«چه اخلاق شگرفی داری»(سوره قلم،آیه4)؛ انگار که از مخلوق خودش در شگفت مانده باشد.... .
خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد.
قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت؛ اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم.
خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد. قورباغه به او گفت؛ نذاشتی شرایط برآورده کردن آرزوها را بگویم. هر آرزویی که برایت برآورده کردم، ۱۰ برابر آنرا برای همسرت برآورده می کنم!
خانم کمی تامل کرد و گفت؛ مشکلی ندارد.
آرزوی اول خود را گفت؛ من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم.
قورباغه به او گفت؛ اگر زیباترین شوی شوهرت ۱۰ برابر از تو زیباتر می شود و ممکن است چشم زن های دیگر بدنبالش بیافتد و تو او را از دست دهی.
خانم گفت؛ مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او بجز من نخواهم ماند. پس آرزویش برآورده شد.
بعد گفت که من می خواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم. قورباغه به او گفت شوهرت ۱۰ برابر ثروتمند تر می شود و ممکن است به زندگی تان لطمه بزند.
خانم گفت؛ نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند شد.
آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون چون و چرایی برآورده کرد.
خانم گفت؛ می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم!
نکته اخلاقی: خانم ها خیلی باهوش هستند. پس باهاشون درگیر نشین.
قابل توجه خواننده های خانم؛ اینجا پایان این داستان نبود. لطفاً ادامه مطلب را ببندید و برید حالشو ببرید.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مرد دچار حمله قلبی ۱۰ برابر خفیف تر از همسرش شد.