میثم

جهان را ما نه آنچنان که واقعاً هست می بینیم ، جهان را ما آنچنان که واقعاً هستیم می بینیم.

میثم

جهان را ما نه آنچنان که واقعاً هست می بینیم ، جهان را ما آنچنان که واقعاً هستیم می بینیم.

قطار


قطار می رود ... تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام ...
که سال های سال
در انتظار تو
کنار قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام!!!

انشا!!!


هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.
حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.
در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.
از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !
اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.
مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.
قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!
البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!
این بود انشای من

شرایط نهضت امام حسین (ع)


شریعتی پیرامون شرایط نهضت امام حسین (ع) می‌نویسد: "شکل مبارزه‌ای که حسین انتخاب کرده، قابل فهمیدن نیست مگر این که اوضاع وشرایطی که حسین در آن شرایط، قیام خاص خودش را آغاز کرد، فهمیده شود.

اکنون حسین مسئول نگاهبانی انقلابی است که آخرین پایگاههای مقاومتش از دست رفته است واز قدرت جدش و پدر و برادرش، یعنی حکومت اسلام و جبهه حقیقت و عدالت، یک شمشیر برایش نمانده و حتی یک سرباز! سال‌هایی است که بنی‌امیه همه پایگاه‌های اجتماعی را فتح کرده است."
اسلام در این زمان، چون پوستین وارونه شده،ارزش‌های اسلامی رنگ باخته و دین با حاکمیت افراد فاسد و غاصب، رو به انحطاط و انحراف می‌رود.

امام حسین (ع) در چنین شرایطی برای اصلاح دین جدش قیام می‌کند و از یک سو، نیرویی برای تغییر وضع موجود ندارد و از دیگر سو، در سکوت خود مشعل امیدی نمی‌بیند

امام حسین (ع) مسئولیت جهاد در راه عقیده را دارد


دکتر شریعتی می‌نویسد: "فتوای حسین این است: آری! در نتوانستن نیز بایستن هست برای او زندگی، عقیده و جهاد است. بنابراین، اگر او زنده است وبه دلیل این که زنده است، مسئولیت جهاد در راه عقیده را دارد. انسان زنده، مسئول است و نه فقط انسان توانا. و از حسین، زنده‌تر کیست در تاریخ ما، کیست که به اندازه او حق داشته باشد که زندگی کند؟ و شایسته باشد که زنده بماند. نفس انسان بودن، آگاه بودن، ایمان داشتن، زندگی کردن، آدمی را مسئول جهاد می‌کند و حسین مثل اعلای انسانیت زنده، عاشق و آگاه است. توانستن یا نتوانستن، ضعف یا قدرت، تنهایی یا جمعیت، فقط شکل انجام رسالت و چگونگی تحقق مسئولیت را تعیین می‌کند نه وجود آن را."

شهادت امام حسین (ع) در نظر شریعتی


دکتر شریعتی می‌نویسد:"امام حسین (ع) یک شهید است که حتی پیش از کشته‌شدن خویش به شهادت رسیده است نه در گودی قتلگاه،بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید حاکم مدینه که از او بیعت مطالبه می‌کرد ، "نه" گفت، این، "نه" طرد و نفی چیزی بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است."

او همچنین می‌نویسد: "شهادت حسینی شرایط ویژه خود را می‌طلبد وقتی ظلم، انحطاط و انحراف همه‌گیر می‌شود و ارزشهای والای اسلامی مسخ می‌گردد و موعظه‌ها بر گوشه‌ای سنگین کارگر نمی‌افتد، حسین باهمه دانایی به عدم توانایی خود در پیروزی ظاهری بر دشمن، علنا به پیشواز مرگ می‌رود و با انتخاب شهادت، بزرگترین کاری را که می‌شد کرد، انجام می‌دهد


دارد زمان آمدن دیر می شود

                                    دارد جوان سینه زنت پیر می شود

تقصیر گریه های غریبانه شماست

                                      غروب جمعه ها چه دیر گیر می شود